آیاروزگاری که فرشته ها،حسرت آدمیان را می خوردند،که ای کاش به عظمت انسان می شدند،گذشته است؟!
آیا هنوز هم ملایک به خکستری ها به چشم حسرت می نگر ند؟!یااز نگاه خود پشیمان شده ودیگر حتی به دست دعا نمی گیرندخاکیان لغزشگررا .
آنهایی که زمین را ارج نمی نهند.
درخت را دل جویی نمی کنند.
وزمین را باچمن می پسندند و بدون گردوخاک.
تنه های درخت را برای کارگاه نجاری می خواهندوآن را چوب می بینند،که می شود میز وصندلی .
هر حشره ای رابه سبکی و بی مقداری پشه می پندارند.
و نمی گذارند بام ها جای کبوترهاباشد که نکندچلغوزی سیمای خانه شان را چرکین کند.
دیگر کوه را نمی ستایندو اگر می شدهمه کوه ها را تا نوک قله شان آسفالت می کردند وبر نوک آن یک کافی شاپ می زدند،تا نفس های مسموم و دود یشان را به آسمان بدمند.
«دلا معاش چنان کن که گرلغزدپای
فرشته ات به دودست دعا نگه دارد»
حافظ بزرگ شاعر خاکستری