آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

یک غم چند ساله تو دلم تازه شده

از توی اتاق خواب صدای قرائت عبدالباسط می آید می دونم پسر نوجوان از شنیدن این آوا داره لذت میبره و درتحیره .

دارم آشپزخانه را تمیز می کنم .یک دفعه بغضم می ترکه یک غم چند ساله تو دلم تازه می شه .اشک از چشمام جاری می شه . این چند شبه صدای نوحه های رنگارنگ تلویزیون نتونسته بود اشکم  دربیاره . اما خاطره ی یک غم چند ساله اشکم را در آورده .

دلم می خواد برای مظلومیت همه ی آدمها یی که به ستمی مبتلا شدند و قبل از این که از این دنیا بروند زیر فشار یک ظلم له شدند و خدا را فریاد زدند گریه کنم .آدم هایی که تنها توانستند داد بکشند و خدا را صدا بزنند و فریاد رسی هم نداشتند .

دلم می خواهد برای انسانیت های از دست رفته و فراموش شده گریه کنم.تو خودم هق هق بزنم .برای آرزو های کشته شده سوگواری کنم و برای فریاد های خفه شده سیاه بپوشم .

دلم می خواد برای حرمت های دریده شده و لگد شده ذوب شوم .بسوزم.

صدای قرآن می آید : فبای ذنب قتلت......



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد