پدرم بلد بود بخندد من صدای خنده هایش را با دیگران شنیده بودم وقتی می خندید به سرفه می افتاد .من وقتی می خندید خنده ام می گرفت بخیل خندیدنش نبودم .
اما می دانم پدرم لبخند را نمی شناخت .
خیلی از آدم ها خندیدن را بلدند اما هنرلبخند زدن را ندارند .فقط آدم های مهربان لبخند را می شناسند .
خنده شاید یک عکس العمل غیر ارادی است اما لبخند زدن یک کار ارادی است.
پدرم هرگز به ما لبخند نزد و من از این همه بخل او تعجب نمی کنم چرا که شاید بزرگ تر هایش هم به او لبخند نزدند.