آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

امان از این زمونه

 

یه مردی پیری پیری

فقیری گوشه گیری

یه جفت پلاسی پاش بود

را(ه) رفتنش یواش بود

می رفت وناله می کرد

نفرین حواله می کرد

شکایت اززمون داشت

شکوه زآسمون داشت

می خوندهمین ترونه

امان ازاین زمونه

چه روزگاری داشتیم!

عجب بهاری داشتیم!

روغن خوب می خوردیم

قلوپ قلوپ می خوردیم

با اون که گاری داشتیم

اسبی سواری داشتیم

پیاده راه می رفتیم

تا کربلا می رفتیم

باهیشکی جنگ نداشتیم

تیروتفنگ نداشتیم

مردونه جنگ می کردیم

میدونوتنگ می کردیم

اتم متم نداشتیم

این همه بمب نداشتیم  

حکیم باشی صفاداشت

یه قلبی باخداداشت

نسخه ی اون اثرداشت

ازحالی ماخبرداشت

گل گاو زبونی ارزون

بازیره وسه پسون

می بردیم ومی خوردیم

کی زود به زود می مردیم 

چه روزگاری داشتیم! 

 عجب بهاری داشتیم!

پردیس

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد