درفرودست شهر،سورشان مرده خوری است.
سورشان نذری ایام عزاست.
دخترهمسایه کارش اینست که توی مسجد،تنگ گوش پیرزنهابخواندزیارت ونمازغفیله .
دختری پاک ونجیب وزیباکه همه اوراپیر دختر ترشیده لقب داده اند.
خان اخوی چهل و چهارسالش که کارش الواطی است،
روی خواهرش غیرت بسیار دارد،وخود
«نماند از معاصی منکری که نکرد
واز مناهی مسکری که نکرد، »
وقتی مرد روی اعلامیه اش نوشتند :جوان ناکام
و خواهر در غم و غصه ی ناکامی او
سفید شده است موهاش.
سلام دوست عزیز.
نمیدونم چرا وقتی اومدم اینجا توجهم به اسم بلاگت جلب شد نمیدونم چرا اسمش رو گذاشتی خاکستری.
اما از نوشته هایت سبزی می بارد.
سلام دوستم !
انسان از اساس طوری آفریده شده که صاحب اختیار و به ناچار جایز الخطا است و به نظر من سیاه و یا سفید دیدن آدم ها غلط محض است و فتنه انگیز .این ما هستیم که خود را با اعمال مان رنگ می زنیم.ومن امیدوارم قلم سبزم ناشی از این باشد که خودم را در گلدان زندگی سبز
می کنم.با تشکر از دقت نظرت