آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

درفرودست شهر ۳

این فرودست شهر نکند، فکرکنی یک جایی است مثل جنوب تهران یا شمال اصفهان ،

هرگز!

نه !

در فرودست شهر،هر جایی است که انصاف و اعتدال و ارزش های انسانی همگی وارونه است.

 . در فرودست شهرجای یک باور زیبا و سازنده را عصبیت و خشکی فرا بگرفته است.

در فرودست شهر منطق نیست.

حساب دو دوتا چهارتا نیست .

واگر خواست خدا باشد می شود پنچ وشش

می شود معجزه کرد و بشود هفت و هشت .

توی شهر،علم ودانش هست زیاد

اما آگاهی و خرد ناچیز است

واگر گفتی تو چرا ؟

باعلم می شود پول دار شد .

ولی با خرد و اندیشه، تنها، درد سر می خری بر جان خودت .

پس هرکه نادان تر، خوش تر.

با پول هم می توانی بخری مدرک علم ،خانه وماشین و...

در فرودست شهر همه شهری و شیک

همه عینک تدبر برچشم

اما خانم لیسانسه که کلاسش بالاست لای آشغال ها می ریزد بازیافت  

(پوسته ی پرتقال و کاغذ   شیشه و قوطی کمپوت   نان و آشغال سبزی)

و اصلا با طبیعت قهر است .

خانم استغنا که همه پولش را خرج اَتِینا می کند ماهانه

برای خواهر بیمارش که ندارد پولی که کند معالجه درد خویش و بی چاره است ،

درزیارت از خدا شفا می خواهد با ناله

 ونمی داند که چاره ی درد او توی دستانش است.

این فرودست شهر، جای زشتی ها است

که دلم را بشکست و در آورد اشکم.

خرج اتینا=خرج چیزهای نه چندان ضروری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد