آن مرد،تا آبادی می آید .
آن مرد ،با اسب در باران می آید .
آبادی آب دارد .
آبادی آباد است .
آن مردخندان می آید.
آبادی صفادارد.
آن مرداز کاربه خانه برمی گردد.
او خانه و خانواده رادوست دارد.
آن مادر با سبد به بازار رفت.
آن زن در باران با سبد می آید .
آن مادر در سبدسیب دارد .
سیب ،سبد،باران ،مادر.خانه
مرد، اسب ،کار، خانواده
بچه ها در کوچه بازی می کنند .
آن ها اسباب بازی ندارند ،آن ها شادی دارند.
آن دختر قالی می بافد .
آن دختر رنگ ها را دوست دارد .
آن دختر خیال های رنگی می بافد.
کوچه،بازی،بچه ،شادی
خیال،رنگ،قالی
* * *
آبادی ،شهرشدوشهرکلان شهر.
شهرهواندارد.
هوای شهر باران می خواهد.
شهر بدون باران آبادی ندارد.
این مرد، به جای اسب سمند دارد.
این مرد در باران از کارواش می آید .
این مرد از آمدن باران خوش حال نیست.
این مرد هر سال چندباربه تایلند می رود .
او تا مدتی شارژ است .
اوتا نیم روز سیر می خوابد.
این زن در پاساژ پرسه می زند .
این زن نمی داند چه می خواهد، بخرد.
گل هادر باغچه از بی آبی می پژمرند.
این پسر جین می پوشد .
او به خانه گرد خوشحالی می برد.
پژمان پای رایانه تا سپیده می چرد.
این دختر در کیفش مدادهای رنگی دارد .
او تابلوی صورتش را پای آینه ساعت ها رنگ می زند.
این مرد ،این زن،این دختر ،این پسر ناشادند.
آن ها توی خانه لای وسایلشان گم می شوند .
آن ها مدرن هستند.!!!!!!!!!
تایلند،پرسه،پاساژ
تابلو،جین،وسایل،شارژ
میشه هم گلها رو اب داد هم جین پوشید هم پای رایانه خوابید و هم زیر بارون راه رفت
خوبیها رو با هم جمع کنیم
بهونه نیاریم اگه هنرشو نداریم
باسلام . از مطالبتان لذت بردم.
از این که لطف کردید و به جامع المزخرفات سر زدید مممنونم.
شیشه کش یعنی کسی که شیشه نوعی ماده مخدر صنعتی را می کشد.
شاد باشید
فیلسوف جان از نظر و تو ضیحات شمادر مورد شیشه کش متشکرم .من فکر کردم نماد یا ایهامی در آن وجود دارد.
جالب