آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

بر ما ببخشای !

به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز فروریخت پرها نکردیم پرواز ببخشای ای روشن عشق بر ما ببخشای! ببخشای اگر صبح را ما به مهمانی کوچه دعوت نکردیم ببخشای اگر روی پیراهن ما نشان عبور سحر نیست ببخشای ما را اگر از حضور فلق روی فرق صنوبر خبر نیست نسیمی گیاه سحرگاه را در کمندی فکنده‌ست و تا دشت بیداریش می‌کشاند و ما کمتر از آن نسیمیم در آن سوی دیوار بیمیم ببخشای ای روشن عشق به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز فرو ریخت پرها نکردیم پرواز.


معمولا آخرین جلسه ی کلاس هام را در اردیبهشت با 3مصراع آغازشعربالا تمام می کنم و آن را پای تابلو باگچ می نویسم و بچه ها هم که مشتاقند ببینند چی می نویسم بلند بباهم می خونندش. 

این شعر زیبا سروده ی محمدرضا شفیعی کدکنی شاعر ،نویسنده و محقق معاصر ایران است.

دنیا را آن‌قدر بزرگ فرض کرده‌ایم که گویی هیچ‌گاه به انتهای آن نمی‌رسیم و زندگی را چنان طولانی انگاشته‌ایم که گویی پایانی بر آن متصور نیست. ببخشای بر ما، ببخشای. 
نظرات 2 + ارسال نظر
باشماق سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:15 ب.ظ http://bashmagh.blogsky.com

ما که عادت داشتیم گوشه تخته بنویسیم
150 روز به عید مونده
هنوز هم مگه تخته سیاه و گچ هست

آخر اردیبهشت رو چه حسابی 150روز مانده به عید؟
هنوز تخته است اما سبز و گچ های رنگی اما اون بچه های سربه زیر و ببخشید گوسفند مثل دایناسورها نسلشون برافتاد.

فاطمه سه‌شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:58 ب.ظ http://f-ghorbani.blogfa.com

سلام.
بیتی که برامون روز آخر خوندین واقعا قشنگ بود.
سال خیلی خوبی رو در کنارتون گذروندیم.
امیدوارم سال دیگه هم پیشمون باشین.
همیشه دوستتون دارم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد