دست مزن!چشم،ببستم دو دست راه مرو! چشـم، دوپایم شکسـت
حـرف مـزن! قـطـع نـمـودم ســخــن نطق مکـن! چشـم ببسـتم دهـن
هیـچ نفهم! این سخن عنوان مکـن خواهش نـافـهـمـی انـسـان مکـن
لال شـوم ، کـور شـوم ، کـر شــوم لیک محال است که من خر شوم!
چند روی همچو خران زیر بار؟ سر زفضای بشریت برآر
شعر بالا باعنوان تازیانه از شعر های کتاب ادبیات اول دبیرستان است ومن امید وارم حذف نشود ،چرا که به خوبی دوران استبداد را به تصویر می کشد0(بیت آخرش توی کتاب نیست. )
سیداشرف الدین حسینی، بی شک از مهم ترین شاعران طنزسرای دوران مشروطیت است. سعید نفیسی در موردش گفت: " هر روز و هر شب شعر می گفت و اشعارش را هر هفته چاپ می کرد و به دست مردم می داد... وقتی روزنامه فروشان نام روزنامه اش را فریاد می کردند، براستی مردم هجوم می آوردند... زن و مرد، پیر و جوان، کودک و برنا، بی سواد و باسواد این روزنامه را دست به دست می گرداندند. در قهوه خانه ها، در سرگذرها، در جاهایی که مردم گرد می آمدند، باسوادها برای بی سوادها می خواندند و مردم حلقه می زدند و روی خاک می نشستند و گوش می دادند... نام روزنامه آن قدر معروف بود که مردم او را نسیم شمال صدا می کردند...روزی که موقع انتشار آن می رسید، دسته دسته کودکان ده دوازده ساله که موزعان او بودند، در همان چاپخانه گرد می آمدند و هر کدام دسته ای بزرگ می شمردند و از او می گرفتند و زیر بغل می گذاشتند. این کودکان راستی مغرور بودند که فروشنده نسیم شمال هستند... یقین داشته باشید که اجر او در آزادی ایران کمتر از اجر ستارخان، پهلوان بزرگ نبود... از هیچ کس بد نمی گفت، اما همه را مسخره می کرد و چه خوب می کرد!"
سلام
یادش بخیر...
با اینکه کتابهای دوران تحصیلیمون با کتب درسی این دوره عوض شده با اینحال باز اون کتابها قشنگی خودشون رو دارن... کتب آموزشی این دوره اصلا به دلم نمی شینه... ای کاش می شد دوباره به گذشته برگشت و به اندازه یک روز فقط گذشته ها رو مرور کرد.. من نیز امیدوارم این شعر از کتاب حذف نشه.