آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

من و تو

من و تو قرار بود ما شویم .من از جنس احساس بودم وتو از فولاد. من 

 

 باتو آمدم تا گم شده هایم را در تو بیابم،می خواستم در محبت تو 

 

 غرق  شوم . من از خانواده ای پرجمعیت می آمدم تا کم محلی های 

 

 دیگران را با توجهات تو جبران کنم و تو از خانواده ای کم جمعیت و 

 

 سختگیر می آمدی تااز زیر نگاه های سنگین و نکن و بکن ها رها 

 

 شوی.و خودت را پیدا کنی . 

سال ها بعد من خودم را در کم محلی های تو گم کردم وتو آزادیت را به 

 

 عنوان یک مرد پیدا کردی. 

تو یافتی ومن همه ی داراییم را گم کردم .تو ازقله ی غرور بودی ومن 

 

 از  جلگه ی فروتنی . من پایمال خودخواهی تو و فروتنی خویش 

 

 شدم.سال ها گذشت و من و تو از یک جنس که نشدیم هیچ  

 

حتی سعی نکردی بدانی من ونوسی از تو چه می خواهم . 

تو ظاهرا مریخی پیروز بودی اما نه تو هرگز ...تو پیروز واقعی نیستی .

نظرات 2 + ارسال نظر
zahra چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:28 ب.ظ http://masoudozahra.blogsky.com

زیباااااااست

اخگر چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:14 ب.ظ http://www.akhgar7.blogsky.com

تو ونوسی خودت خواستی که او حدود ت را رعایت نکند.
محدوده ات را برای ش مشخص کردی؟
اگر خوانده ای مردان مریخی زنان ونوسی را
باید بدانی هنوز هم دیر نشده برای داشتن آنچه می خواهی
اگر هم نخوانده ای اش سراغ ش برو.
کتاب ِ خوبی ست اما هیچ کتابی تو را به اندازه ی خودت نمی شناسد.
براستی نمی خواستی همه تو را به گفته ی خودت فروتن و از خود گذشته بدانند؟

از نظرت ممنونم وتا حدودی با حرفات موافقم .و یه کارهای اساسی روی شخصیت خودم انجام دادم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد