باران می آید شرشر
قطره ها می ریزد چک چک
و صدای گنجشک ها جیک جیک
نا گهان رعد و برق
و صدای غرش
فحش ،فریاد
کوچه پر شد زصدا
چشم ها گرد شدند
و گلوها خشکید
خنجر کینه درآمد بر دست
دست های یک زن -خداوند احساس -
گریه تندتر ازباران
وخوناب رنگ زدسطح خیابان
خنجر خشم فرو در سینه
مردی افتاده روی آسفالت خیابان
باز هم باران و فرو می کوبد زنی بر سینه ی او
باز هم غرش نفرت و رعد
فحش ،گریه و نالیدن
و همه ایستاده به تماشا ،خیره
انعکاس تصویر توی یک آینه
و ترک برداشت آینه های زلال
راستی ،این جا ایران من است !!!!!!!!!!!!
این متن احساسات من بود در مقابل تماشای یک ویدئو در اینترنت ،اتفاقی که همین دو سه سال پیش توی تهران افتاد زنی که همسزش را با چاقو جلوی چشم همه کشت .
جالب همین امروز ناظر دزدیده شدن ماشین پرایدی بودم که صاحبش بدنبال آن می دوید و در هنگام شکستن شیشه دستش بشدت پاره شد بطوریکه سطح خیابون از خون رنگین شد خدا کند که آسیب آنچنانی نخورده باشد