به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز
فروریخت پرها نکردیم پرواز
ببخشای ای روشن عشق بر ما ببخشای!
ببخشای اگر صبح را ما به مهمانی کوچه دعوت نکردیم
ببخشای اگر روی پیراهن ما نشان عبور سحر نیست
ببخشای ما را اگر از حضور فلق روی فرق صنوبر خبر نیست
نسیمی گیاه سحرگاه را در کمندی فکندهست و تا دشت بیداریش میکشاند
و ما کمتر از آن نسیمیم
در آن سوی دیوار بیمیم
ببخشای ای روشنای عشق بر ما ببخشای
به پایان رسیدیم اما نکردیم آغاز
فرو ریخت پرها نکردیم پرواز
شفیعی کدکنی