من از این پنجره ی رو به خدا
که در آن رنگی پیدا نیست جز آبی و سفید
با تو صحبت دارم
با تو که همه وقت و همه جا نفسم می بخشی
و مرا همراهی
ای خدا
سینه ام را کردم مثل صحرا خالی
خالی از خار هوس ، خالی از مار تنفر
مثل دریا ی بزرگ، پر از شور و شعف
و دلم را بستم به نگاه امید
آرزویم این است که تلنگر بزنی
بر دل بسته ی آنان که تورا در راهی
می جویند که به تر کستان است
و نمی دانند که خدا را باید توی این ثانیه ها و کنار گل سرخ و به همراه نسیم پیدا کرد
،که نه ،او خود پیداست
و بدانند که لازم هم نیست از روی یک کتاب دعا ی عربی
با تو گویند سخن
نه بهتراست بازبان دل و لهجه ی مادر ی خود تورا مثل یک دوست خطابت بکنند .
همچو آن شبان
که بدون ترتیب و بدون آداب
دربیابان دلش هوهومی کرد.
وقتی عمه ام داشت به زبان ترکی با خدا راز و نیاز می کرد
پسرش هاج و واج به او نگاه کرد و پرسید
مامان مگه خدا ترکی می فهمه ؟
ممنون از نظرات ریباتون