آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

سفارشی

امروز امتحان شهریور بود بعد از تمام شدن امتحان شروع به تصحیح کردم و سریع لیست نمرات را نوشتم تا زود به خانه بر گردم که دفتر دار آمد و گفت خانم مدیر می گند که فلانی راقبول کنید بره گفتم این دانش آموز از بین چند نفر پایین ترین نمره را آورده چطور5/6را میتوان 10کرد به علاوه او پنج تا تشدید داره .

دیگه داشتم کفری می شدم دفترد ار سریع دو تا لیست نو دیگه هم برام گرفت منم که خیلی به هم ریخته بودم گفتم:« نمی شه در این صورت تکلیف اونی که 7و8 گرفته چی می شه ؟

این ظلم نیست .»

نمی دونم تا چند دقیقه قبل از این می گفت که یه روز دیگه باید بیای تا لیست های کامپیوتری را امضا کنی و الان نمی تونم برات آماده کنم و دارم بخشنامه از سیستم می گیرم اما نمی دونم چطور شد همه ی کارهاش را گذاشت کنار و لیست جدید گرفت؟!.

گفتند:« از اداره زنگ زدند» .گفتم :«اگه خیلی لازم می دونید من لیستم را فقط امضا می کنم شما هر نمره ای می خواهید توی لیست وارد کنید» .گفت:« نه باید با خط خودتون باشه» . گفتم:« من این کار را نمی کنم ».گفت:« خودت با مدیر حرف بزن ».به روی خودم نیاوردم و از توی دفتر با خانم ....و.....خداحافظی کردم و جلوی میز مدیر ایستادم که دستش را جلو آورد اما نه کامل گفت امسال کجایی ؟

من بدون توجه به دست و حرف او گفتم :«من برای ....نمی تونم کاری بکنم» .گفت :«آخه آقای ....از اداره زنگ زده و....»

خدای من این آقا نمی دونم کیه اما اگه آبدارچی وراننده یا نگهبان اداره هم باشه انگار حرفش بیشتر از من معلم در رو داره .

گفتم :«خانم ...اولا که امسال اینا مردود نمی شند همه شون صدقه سر برنامه ی تحول بنیادین آموزش و پرورش می تونند انتخاب رشته کنند و برند کلاس بالا تر دیگه این که این دانش آموز با تشدیدی های دیگه اش می خواهد چکار کند ؟»

خلاصه خیلی حرف زد و حتی نمی دونم چطور شد دوباره سر از دفتر داری در اوردم .اما من هم به هیچ کدوم از دلایلش گوش نکردم گفت:« لا اقل 7 بهش بده تا در صورتی که چند تا ازدرساش را نمره آورد بتونه تک ماده کند و دیگه نخواهد این واحد ها را امتحان بده و...گفتم باشه اگه بقیه اش را نمره آورد آن وقت من هم  می آیم این نمره را 7 یا نه اصلا دهش می کنم والسلام خداحافظ .دیگه از این همه بذل و بخشش حالم داره به هم می خوره.( اینا توی دلم گفتم.)

خدایی این هم شغله ما داریم .نه ماه تدرس و طرح سوال و امتحانو ارفاق  ونهایتا دانش آموز این گونه سوار بر اسب مراد با تنبلی.

نظرات 3 + ارسال نظر
باشماق سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:44 ب.ظ

کلاس هشت بودم دیکته و جعرافیا و انگلیسی تجدید شدم شهریور آمد و فصل انگور به قول معلم های اون زمان آماده شدم برای امتحان دو درس زبان و دیکته را نمره آوردم ولی جغرافیا نه
چند وفت بعد که نتیجه ها را اعلام کردند با خط سرخ و درشت و کشیده نوشته شده بود مردود است
نتیجه اش سال بعد باز هم کلاس هشتم و طعنه و کنایه های معلم که ای بد بخت دو ساله


حالا دیگر خبری از م

باشماق پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ق.ظ

اینو یادم رفت بنویسم دبیر دیکته فارسی اون موقع از کتاب کلیه و دمنه دیکته می گفت الان هم اگر بگویند حتما تجدید خواهم شد

واقعا زمان شما درس خوندن سخت بوده کلیله را توی دانشگاه رشته ی ادبیات می خونند یادش به خیر یه دبیر داشتیم می گفت که ما را مجبور می کردند گلستان را حفظ کنیم.

باشماق سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:25 ق.ظ

یک سئوال رفتار شما هم با اطرافیان مانند معلم و شاگرد است ؟
بحثی که من با همسری بعضی اوقات دارم چون او هم معلم بوده اس اینست که تو شوهر و بچه هایت را بامحصل زیر دستت اشتباه گرفته ای این امر و نهی ها باعث دل خوری من و هم بچه می شود ولی تا حالا که نتوانسته ایم این اخلاق را به او ترک دهیم

وقتی آدم سالیانی کاری را انجام می ده کم کم نا خود آگاه قالب خاصی به خودش می گیره این حتی در لباس پوشیدن و حرف زدن آدم هم مشهوده.بله متاسفانه یا خوشبختانه بله اما من بیشتر سعی می کنم آمرانه رفتار نکنم بیشتر به حالت مشاوره ای باشه اما اعتراف می کنم که حتی توی اجتماع و فامیل هم این حالت رادارم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد