-
دفترهنرستان
سهشنبه 8 دیماه سال 1394 22:28
هنرآموز خیاطی ازاین که شوهرش را که راننده ی اتوبوس بوده وبعدچهارسال ازکاربیکارش کردند ، حرف می زد. یکی دیگرازهنرآموزها ازدانش آموزی می گفت که وضعشان خوب نیست ونصف روز سرکارمی رود وبعضی همکارها پارچه ازخانه برایش می آورند تا برای دوخت و دوزمشکل نداشته باشد. معاون پرورشی ازهمکاران می خواست که درمورد پرسش مهر شعریا مقاله...
-
واحد110
چهارشنبه 2 دیماه سال 1394 09:22
واحد110 منزل حاج خانوم صدیق، ختم انعام داشتند. خانمی که اهل مجلس «حاج خانم» خطابش می کردنداما دربین خودشان «آخوند» می نامیدندش، بالای مجلس روی مبلی تکیه زده و توی دستش بادبزن خوش آب و رنگ چینی بود و جلویش روی میزغیراز رحل وقرآن یک گلدان با دسته گلی طبیعی و یک لیوان بزرگ چای نبات زعفرانی والبته گوشی همراه آی پدی هم...
-
معرفی آثارعرفان نظرآهاری
سهشنبه 14 بهمنماه سال 1393 22:09
هرقاصدکی یک پیامبراست. بالهایت راکجاجاگذاشته ای؟ چای باطعم خدا من هشتمین آن هفت نفرم. جوانمردنام دیگرتو. لیلی نام تمام دختران زمین است. و...
-
چادر
یکشنبه 18 خردادماه سال 1393 11:41
بعداز امتحان هماهنگ ادبیات دوم بود، توی دفتر نشسته بودیم و از هر دری حرف می زدیم .دانش آموز کلاس سومی که با مشاوره حرف می زد . می خواهد از شوهرش جدا بشود به دلیل این که بهش مشکوک شده .می گه دایم داره چت می کنه و اخیرا هم دوستانه پسره گزارشهایی از چشم چرانی های او در محل کارش داده اند و سوء ظن دختر ه قوی تر شده و.......
-
سی توصیه مهم ، با حوصله مطالعه کنید :
سهشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1393 19:33
1 - هر روز 10 تا 30 دقیقه پیادهروى کنید و به هنگام راه رفتن، لبخند بزنید. ا ین بهترین داروى ضداف سردگى است . 2 - هر روز حداقل 10 دقیقه در یک مکان کاملاً ساکت و بىسر و صدا بنشینید . 3-هرگز از خوابتان نزنید. یک دستگاه ضبط فیلم بخرید و برنامههاى تلویزیونى مورد علاقهتان که شبها دیروقت پخش مىشوند را ضبط کنید و روز بعد...
-
سکوت
یکشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1393 19:20
نیاز نیست که ایمان خود را فریاد کنم این درختان (که با هزار زبان) گنگ و خاموشند، و این خاک پر گل و ریحان، که گوشهای دراز علف را هر سو پهن کرده است، خود از هر خطیبی گویاترند این ستارگان، با فروغ بی پایان، همه لب فرو بسته اند، و تپه ها و دشتها دم فرو برده اند، اما همه بی زبان از خدا سخن می گویند چارلز هنسن تاون Silence I...
-
یادی از قیصر امین پور
پنجشنبه 28 فروردینماه سال 1393 20:41
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن خاطرات بایگانی،زندگی های اداری آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری صندلی های خمیده،میزهای صف...
-
من برای دل خودم عکس می گیرم3
پنجشنبه 26 دیماه سال 1392 13:54
-
من برای دل خودم عکس می گیرم.2
شنبه 21 دیماه سال 1392 13:57
لاله های واژگون - کوه زار های اطراف دهاقان غروب آفتاب در افق ابری عروس هلندی بر سر سفره زنبور عسل در حال مکیدن شهد گل
-
من برای دل خودم عکس می گیرم.
دوشنبه 16 دیماه سال 1392 20:28
یادش به خیریکی دوسالی مهمون خونه ی ما بود بعداز جفت گیری و تخم گذاری........ توی باغچه زیردرخت آلبالو.......
-
این اخم چقدر خریدار دارد؟
چهارشنبه 11 دیماه سال 1392 20:16
-
لطفا به پرسش من پاسخ دهید .
سهشنبه 10 دیماه سال 1392 14:24
آن چه خوانده ایم و شنیده ایم از سیره و شیوه ی زندگی پیامبر اسلام و امامان این بوده که ایشان همیشه در خلوت و تنهایی و در تاریکی به عبادت و ذکر مشغول بوده اند و کمک ها و خیرات و صدقات خود را نیز پنهانی و در خفا به نیازمندان می رسانده اند به طوری فقراگاه حتی متوجه این که چه کسی به آن ها کمک رسانده هم نمی شده اند چه رسد...
-
یلدا مبارک
جمعه 29 آذرماه سال 1392 20:16
شب ولادت میترا ،الهه ی مهر بر آن شویم همانند پیشینیان اهریمن وجودمان را مغلوب ساخته تا روشنایی مهر و محبت در دلمان جوانه زند و بذر عشق و دوستی طولانی ترین شب سال را منور کند.. یلدا مبارک نوش جان
-
موفقیت شاید در یک قدمی شما باشد.
سهشنبه 26 آذرماه سال 1392 21:46
برگرفته از کتاب قدرت برنامه ریزی نویسنده : برایان تریسی مترجم : محمد خان بابایی ص172-173 شعر از شاعری ناشناس : وقتی مشکلی رخ می دهد وقتی جاده سربالایی است وقتی پول ،کم و بدهی زیاد است. وقتی دلت می خواهد لبخند بزنی،مجبوری آه بکشی ووقتی تحت فشاراوضاع و شرایطی، نفس بکش،اماتسلیم نشو! زندگی سرشارازفرازونشیب است. ما می...
-
یک غم چند ساله تو دلم تازه شده
دوشنبه 20 آبانماه سال 1392 21:09
از توی اتاق خواب صدای قرائت عبدالباسط می آید می دونم پسر نوجوان از شنیدن این آوا داره لذت میبره و درتحیره . دارم آشپزخانه را تمیز می کنم .یک دفعه بغضم می ترکه یک غم چند ساله تو دلم تازه می شه .اشک از چشمام جاری می شه . این چند شبه صدای نوحه های رنگارنگ تلویزیون نتونسته بود اشکم دربیاره . اما خاطره ی یک غم چند ساله...
-
باید پیاده شویدمگرنه...
یکشنبه 12 آبانماه سال 1392 22:14
امروز وقتی نزدیک ایستگاه اتو بوس رسیدم پیدا بود که اتو بوس خط نیامده جمعیت زیادی تو ایستگاه منتظربودند اما از شانس من همان موقع اتوبوس یک خط دیگر مسافران را سوار کرد تا به مقصد ببرد. ساعت حدودای 3بود و زمان تعطیلی دبیرستانی ها که هشت ساعته بودند .پس اتوبوس پر شد از پسرهای جوان. با راه افتادن اتوبوس یکی از آن ها که...
-
بابا
شنبه 11 آبانماه سال 1392 21:05
در داستانهای هزار و یک شب آمده است که " مردی بود عبدالله نام که از راه صید ماهی با درویشی و مسکنت خانواده خود را روزی می رساند . روزی صید سنگینی به دامش افتاد، که گمان برد ماهی بزرگ و پر برکتی است اما وقتی دام را به ساحل آورد و باز کرد مردی را دید به شکل و شمایل خویش که از دام بیرون آمد . پرسید کیستی و نامت چیست؟...
-
بامن حرف بزن
جمعه 10 آبانماه سال 1392 20:53
ببین … دلخوری، باش . عصبانی هستی، باش . قـهــری، باش . هر چی میخوای باشی باش … ولی، حق نداری با من حرف نزنی، فـهمیـدی…!؟ خـسـرو شکیـبایی (روحش شاد)
-
هنرلبخند زدن
جمعه 10 آبانماه سال 1392 20:52
پدرم بلد بود بخندد من صدای خنده هایش را با دیگران شنیده بودم وقتی می خندید به سرفه می افتاد .من وقتی می خندید خنده ام می گرفت بخیل خندیدنش نبودم . اما می دانم پدرم لبخند را نمی شناخت . خیلی از آدم ها خندیدن را بلدند اما هنرلبخند زدن را ندارند .فقط آدم های مهربان لبخند را می شناسند . خنده شاید یک عکس العمل غیر ارادی...
-
آخرین دعا
سهشنبه 7 آبانماه سال 1392 19:12
دیشب چند دقیقه ای تلویزیون روی شبکه ی 3 بود .نمی دونم اسم برنامه چی بود اما چند تا جوان را نشان می داد که می رفتند توی قبر و آخرین خواسته ها شون را از آن ها می پرسیدند. هر کس جوابی می داد البته با حالتی خاص . زن جوانی گفت این دم آخری از خدا می خواهم که مادرم را شفا بده و... پسر چهارده ساله ی من هم مشغول غذا خوردن بود...
-
یک رویداد جالب و خواندنی!
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 11:10
در قرون وسطا کشیشان بهشت را به مردم میفروختند و مردم نادان هم با پرداخت هر مقدار پولی قسمتی از بهشت را از آن خود میکردند . فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج میبرد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد، تا اینکه فکری به سرش زد . به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: قیمت جهنم...
-
گمشده
پنجشنبه 2 آبانماه سال 1392 11:08
ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺷﺪﻡ، ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﺭﻧﮕﻬﺎﯼ ﭼﺮﺍﻍ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎ ﺭﺍ، ﺣﺘﯽ ﺟﺪﻭﻝ ﺿﺮﺏ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻫﯿﭻ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﯼ ﮔﻢ ﻧﻤﯿ ﺸﻮﻡ، ﺍﻣﺎ ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﮔﻢ ﻣﯿ ﺸﻮﻡ . ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﻢ ... ﺣﺴﯿﻦ ﭘﻨﺎﻫﯽ
-
باز گرد ای خاطرات کودکی
دوشنبه 1 مهرماه سال 1392 21:25
اولین روز دبستان باز گرد کودکی ها شاد و خندان باز گرد باز گرد ای خاطرات کودکی بر سوار اسب های چوبکی خاطرات کودکی زیباترند یادگاران کهن ماناترند درسهای سال اول ساده بود آب را بابا به سارا داده بود درس پنداموز روباه و خروس روبه مکار و دزد و چاپلوس روز مهمانی کوکب خانم است سفره پر از بوی نان گندم است کاکلی گنجشککی باهوش...
-
از دریا تا کویر
جمعه 29 شهریورماه سال 1392 18:57
از زیارت آب های گرم و آرام خلیج فارس می آیم از دیار شرجی جنوب . این چند روز با طلوع خورشید به خلیج سلام دادم اما دیروزبه ناچار برایش دست تکان دادم و از او به امید دیدار دوباره اش خدا حافظی کردم . بدرود سرزمین آب و آفتاب،خلیج همیشه فارس. *** کویر باشکوه و راز آمیز و تنهاست مثل خدا. امروز صبح توی قطار از طلوع زیبای...
-
عشق کشتی
سهشنبه 19 شهریورماه سال 1392 18:44
از دیشب خیلی خوشحال بود .چند روز پیش می گفت بقیه وقتی گوششون می شکنه شیرینی می برند.اون وقت شما به من گیر می دید که چرا گوشت را به این روز در آوردی و من باید بترسم از این که شما با من در بیافتید. بعد از کل کل کردن با باباش کلی گریه کرد. تمام حرفاش را با گریه و بغض گفت .شما نمی خواید من پیشرفت کنم به یه جایی برسم . اما...
-
درخت
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1392 11:48
من درختی هستم پهلو زده بر کویر ،پشت بر شهری بزرگ و رو در کویر تنهایی . من سایه دارم وریشه در ژرفای خاک ،درتلاش برای سبز بودن ،سبز ماندن ،سایه داشتن . به دنبال آب ،خاک گرم کویر را می کاوم .و از همه بیشتر بر هجوم سموم و گردبادبر شهری که بر آن پشت کرده ام می ترسم .من از غفلت شهر از سبز شدن می ترسم و از هجوم سیاهی . من از...
-
چهار اصل زندگی
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1392 18:57
از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چند اصل بنا کردی؟ فرمود چهار اصل : 1- دانستم رزق مرا دیگری نمیخورد پس آرام شدم 2- دانستم که خدا مرا میبیند پس حیا کردم 3- دانستم که کار مرا دیگری انجام نمیدهد پس تلاش کردم 4- دانستم که پایان کارم مرگ است پس مهیا شدم ...
-
سابقه ی سرودملی درایران
سهشنبه 12 شهریورماه سال 1392 19:38
شاهان قاجار پس از مشاهده نواخته شدن سرود ملی در دیدارهای رسمی اروپا به چند نفر از موسیقیدانان ماموریت دادند چنین سرودی برای ایران تهیه کند ولی این کار هرگز در دوران قاجار عملی نشد. از جمله موسیو لومر سرودی ساخت که پس از اجرا مورد قبول پادشاه قرار نگرفت . یکی از دانشجویانی که در زمان احمدشاه قاجار در آلمان مشغول به...
-
دسته گل
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 18:57
لباس گل بهی بیمارستان تنش بود و یک عینک درشت روی صورتش خیلی مرتب روسریش رابسته بود و لفظ قلم حرف میزد به ظاهرش نمی اومد مریض باشه اما بود. چند تا برگ علف ها ی باغچه با چند گل رز تو دستاش بود . گفت : می گند گل تو نیارید گل کثیفه گلای به این قشنگی را نمی گذارند ببرم تو .دختر م می خاد بیاد دیدنم این جا منتظرش می شینم می...
-
رازونیاز
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1392 18:54
من از این پنجره ی رو به خدا که در آن رنگی پیدا نیست جز آبی و سفید با تو صحبت دارم با تو که همه وقت و همه جا نفسم می بخشی و مرا همراهی ای خدا سینه ام را کردم مثل صحرا خالی خالی از خار هوس ، خالی از مار تنفر مثل دریا ی بزرگ، پر از شور و شعف و دلم را بستم به نگاه امید آرزویم این است که تلنگر بزنی بر دل بسته ی آنان که...