مادر همیشه دلش جوش می زند وقتی باران می آید.
باز باران، ظهر باران، عصرباران،شب باران، نیمه شب باران باران
خانه یک مرد نداشت. آب باران سقف راسنگین می کند
آسمان خشماگین گریه می کند بر سقف ترک خورده ی بی کسی و بی فریادرسی
ای وای گچ ها ی دیوار خیس خواهد خورد
خدا کند که نبارد!
خانه سرد ، خانه ی بدون مرد
و اجاقی که خالی است
رنگ ها از دیگ غذا پر زد ه اند .
خانه ی همسایه ، خانم خانه می پزد آش ، آش خوشمزه با پیاز داغ و نعنا
چای آماده ، چای با نبات ، شیرین ، خانه گرم ، آش گرم ، چهره های گل انداخته و قشنگ .
آش ماش بیرون باش ، مواظب خودت باش.
یادش بخیر
سقف کاهگلی خونه ما باید بعد از هر برفی و بارونی می رفتیم بالا بام غلطان می زدیم می زدیم تا این گل های بر اومده دو باره سفت می شد و آماده می شد برای بارون و یا برف دیگری
چقدر دلم تنگ شده برای اون کاسه هایی که مادرم در گوشه و کنار اتاق ها می گذاشت تا قطره های آبی که از لابلای تیرهای سقف به پایین می خزیدند زیلو و گلیم های کف اتاق را خیس نکند
یاد اون کرسی بخیر که هفت هشت نفری دورش می نشستیم و نهار و صبحانه را می خوردیم
نه مثل الان که حتی روز های جمعه هم نمی توانیم دور هم باشیم در عوض خیلی چیز هایی که اون زمان نداشتیم اما حالا داریم
و چیز هایی که اون زمان در سادگی داشتیم الان نداریم
سلام .سال نو تون مبارک.امیدوارم سال خوبی داشته باشین.
سلام.خیلی زیبا بود.
روز معلم را به شما تبریک عرض می کنم
مهربانی تزئین لحظه هاست
برای مهربانیت جوابی جز دوست داشتن ندارم