آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

باز گرد ای خاطرات کودکی


اولین روز دبستان باز گرد 
کودکی ها شاد و خندان باز گرد

باز گرد ای خاطرات کودکی 
بر سوار اسب های چوبکی

خاطرات کودکی زیباترند 
یادگاران کهن ماناترند

درسهای سال اول ساده بود 
آب را بابا به سارا داده بود

درس پنداموز روباه و خروس 
روبه مکار و دزد و چاپلوس

روز مهمانی کوکب خانم است 
سفره پر از بوی نان گندم است

کاکلی گنجشککی باهوش بود 
فیل نادانی برایش موش بود

با وجود سوز و سرمای شدید 
ریز علی پیراهن از تن میدرید

تا درون نیمکت جا می شدیم 
ما پر از تصمیم کبری می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم 
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت 
دوشمان ازحلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود 
برگ دفتر ها به رنگ کاه بود

همکلاسی های درد و رنج و کار 
بچه های جامه های وصله دار

بچه های دکه سیگار سرد 
کودکان کوچک اما مرد مرد

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود 
جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش می شد باز کوچک می شدیم 
لااقل یک روز کودک می شدیم

ای معلم نام و هم یادت بخیر 
یاد درس آب و بابایت بخیر

ای دبستانی ترین احساس من 
باز گرد این مشق ها را خط بزن

شعر از : محمد علی حریری جهرمی