آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

رازونیاز

من از این پنجره ی رو به خدا   

که در آن رنگی پیدا نیست جز آبی و سفید  

 با تو صحبت دارم  

با تو که همه وقت و همه جا نفسم می بخشی  

و مرا همراهی  

ای خدا  

سینه ام را کردم مثل صحرا خالی   

خالی از خار هوس ، خالی از مار تنفر  

مثل دریا ی بزرگ، پر از شور و شعف  

و دلم را بستم به نگاه امید 

آرزویم این است که تلنگر بزنی  

بر دل بسته ی آنان که تورا در راهی 

 می جویند که به تر کستان است  

و نمی  دانند که خدا را باید توی این ثانیه ها و کنار گل سرخ و به همراه نسیم پیدا کرد 

،که نه ،او خود پیداست  

 

و بدانند که لازم هم نیست از روی یک کتاب دعا ی عربی  

با تو  گویند  سخن

نه بهتراست بازبان دل و لهجه ی مادر ی خود تورا مثل یک دوست خطابت بکنند . 

همچو آن شبان  

که بدون ترتیب و بدون آداب  

دربیابان دلش هوهومی کرد.

نظرات 1 + ارسال نظر
باشماق پنج‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:58 ق.ظ

وقتی عمه ام داشت به زبان ترکی با خدا راز و نیاز می کرد
پسرش هاج و واج به او نگاه کرد و پرسید
مامان مگه خدا ترکی می فهمه ؟

ممنون از نظرات ریباتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد