آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

همان دختر نه مادر نه معلم


دختری دلش قارو قور می کند.

اما گهگاه توی باغ مطالعه راه می رود و می خواند گاه درس گاه آواز

کتابهایی که زیر چادرش می گذارد

در کیفش جا نمی گیرد.

جلد اول حافظنامه، بوستان ،گلستان

آینده برایش مبهم است واما مثل خیام نمی اندیشد.

ترجیح می دهد به دنبال مولانا گهگاه در باغستان های عرفان سیر کند تا در کوچه پس کوچه های تکراری زندگی .



دختر مثل کلاغ های سیاه کنار یک جاده ی برفی تعطیل، ایستاده تادست غیب برایش یک وسیله ی امن برساند و او را بگذارد در مدرسه اش پشت مسجد روستا .

ظاهرش آرام امادرونش با خدایش غوغاست.

توبا خدای خود انداز کار و دل خوش دار       که رحم اگر نکند مدعی خدابکند.

 

 

مادری از دم مهد کودک باعجله تاسرخیابان می دود در حالی که اشک در چشمانش یخ زده است و گوشهایش پر از گریه هاویا التماس های دو کودک است:

مدرسه ام نباید دیر شود همچنان که هیچ وقت نشد.

 

همان دختر نه مادر نه معلم

صدایش در فضای گوش ها طنین می اندازد فارغ از رنج خانه داری و دوری کودکان

ودردی که در پشت کمر و پاهایش حس می کند و قلبش که از خیلی کسان و چیزها شکسته

آری کتاب در دست دارد اما کلمات را  از حافظه اش می خواند.

چشم در چشم تک تک دختران :

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است 

        با دوستان مروت با دشمنان مدارا


عمری است از عشق وایمان وامید می گوید اما می داند خانه ی دلش خراب آبادی بیش نیست.

اوسال هاست همچنان آیه های توکل و رضا، دوستی و مدارا را بابیان شاعران کشورش در گوش فرزندان این سرزمین تلاوت می کند و خواهد کرد:

تونیکی می کن و در دجله انداز               که ایزد در بیابانت دهد باز


ملت عشق از جمله ملت ها جداست     عاشقان را ملت و مذهب خداست .


او در میان این متون به دنبال بلعیدن یک کاسه عرفان است تا بی تابی درونش را تسلی دهد.

 

نظرات 2 + ارسال نظر
Lidoma چهارشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 06:13 ب.ظ http://lidomadl.com

سلام دوست من.وب زیبایی داری.اگه وقت کردی به وب منم سر بزن و نظرتو مطرح کن.

باشماق دوشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:51 ق.ظ

وقتی با ذوق و شوق بعد از مدت ها سری به وبلاگ می زنی و هنرت را روی صفحه ی آن به نمایش می گذاری
و دوست داری آدم های با ذوق مثل خودت اونو بخوانن و برات کامنت بگذارن
وقتی روبرو می شی با یک کامنت که وبلاگ قشنگی داری به من هم سر بزن
مثل یک آب یخی است که رو سر احساسات به جوش آمده ی آدم می پاشند

بدتر از همه وقتی آدم سر می زنه به وبلاگ طرف و می بیند یک وبلاگ بازاری است .لطفا جوش نیاریدکاری نمی شه کرد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد