آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

آدم های خاکستری

به نام خداوندی که آسمان ودریاراآبی وانسان هارا خاکستری آفرید

دفترهنرستان

  

    هنرآموز خیاطی ازاین که شوهرش را که راننده ی اتوبوس بوده وبعدچهارسال ازکاربیکارش کردند ، حرف می زد. یکی دیگرازهنرآموزها ازدانش آموزی می گفت که وضعشان خوب نیست ونصف روز سرکارمی رود وبعضی همکارها پارچه ازخانه برایش می آورند تا برای دوخت و دوزمشکل نداشته باشد.

   معاون پرورشی ازهمکاران می خواست که درمورد پرسش مهر شعریا مقاله و یا...بنویسند .اوبه همکاری که رشته اش زیست است و حالا جغرافی درس می دهد رو می زد که شعر بگوید.

   توی کلاس ادبیات بچه ها درس نخوانده اند وازمعلم ، وقت می خواهند تا بخوانند .معلم هم که ازصفرو منفی گذاشتن خسته شده وقت می دهد.

   معلم برگه ی مشاوررا که درمورد معرفی بچه های مشکل داراست جلویش گذاشته و نمی داند اسم که را بنویسد .نجمه که نیاز به سمعک دارد ونمی گذارد و خودش و مادرش ادعا می کنند که نیازی به سمعک ندارند. آن یکی که چشم هایش درست نمی بیند و دلش هم نمی خواهدجلو بنشیند . طوبی که قرص اعصاب می خورد وخودش می گویدوقتی عصبانی میشود،آدم خطرناکی است و معمولا سرش روی میز است یا آن یکی مائده که افسردگی شدید داردوسه بار دست به خودکشی زده است .نه آن یکی که ادعا  می کند زخم معده دارد وباید عمل کند.محدثه که می گوید برای خانواده اش بود و نبودش مهم نیست و بابا- مامانش همیشه  باهم دعوادارند یا پریا که ازبی اعتمادی و بددلی پدرو برادرش اشکش دم مشکش است . نه زهره که با مادرشوهرو شوهرش درگیری دارد.لیلا که بابایش معتاد به شیشه بوده است و مادرش قلبش درد می کند با سه تا بچه ازاوجداشده است ولیلا خودش سرکارمی رود. هیچ وقت هم درس نمی خواند وچندروزپیش که برادرسیزده ساله اش مادرش را هل داده توی شیشه و اومجبور شده است حلقه ی نامزدیش را بفروشد تا پول بخیه هایی را که به مادرش زده بودند بده ویا آن دانش آموزی که اسمش را نمی دانم وتازه به این مدرسه آمده وتمام دندان های جلویش پوسیده است وقس الی هذا... اصلاهمه ی بچه ها که بی انگیزه اند. درس نمی خوانند ودست آخرهمه ازمعلم انتظاردرصد قبولی بالا دارند. معنویت واخلاق که روزبه روزبی رنگ ترمی شود. مشکلات شخصی و خانوادگی واسترس های هر روزه ی خودش. معلم ادبیات یکی دوتااسم نوشت. اسم ها ازجدول زد بیرون . بعد اسم ها را خط زد. فکرمعلم به کلاس برگشت. وقت پرسیدن درس بود. دست آخرمعلم فقط اسم خودش را روی برگه ی مشاورنوشت وجلوی توضیحات نوشت :کوررنگی وفکرش پریشان دارد ومی ترسد که به سیاه نمایی متهم شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد